علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

خاطرات گل پسرم در روزهای پایانی سال 92(1)

گاهی پسرم میخواد واسه مامان دلبری کنه ومامانو بخوندنه که این کارو میکنه 92.11.14 اینجا هم حلیم اربعین حسینی بود که 3 روز قبل اربعین درست کردیم چون خیلیا توی اربعین درست میکردم و حلیما حروم میشد  وتو حلیمو رو سرخودت خالی کردی من که عاشق این کارتم زودی عکس گرفتم 92.9.27 این وسیله ای که باهاش اینکارو کردی خداروشکر که مامانم هم حاج خانم شد92.11.18 اینجا تازه رسیده بود و راهپیمایی 22 بهمن وطوری عاشق این پرچم شده بودی که اونو از دستت نمیزاشتی کنار  این عکس کاملا واقعیه،ی وقت فکرنکنین من پرچمو گذاشتم دسش من از این عکسای مصنوعی خوشم نمیاد.92.11.23 ...
28 اسفند 1392

قلب پسرم هنوز هم مث قبل میزنه(خدایا شکر)

سلام عزیزم خیلی وقته واست حرف نزدم خیلی وقته برات نگفتم که این روزهاتو چطور میگذرونی،تولد سه سالگیتو ی تولد ساده ی 3 نفری گرفتیم که خیلی بهون خوش گذشت اما ای کاش میشد حداقل عمه هاتو دعوت کنیم ولی خوب ی تولد خشکو خالی که نمیشه انشالله 4 سالگیت جبران میکنم. اتفاق بد: ی ماه پیش سرماخوردی وبخاطره خونه تکونی واینکه تو هم مث ما همش تو آب بودی سرماخوردگی هربار بعد 2 روز خوب شدن دوباره شروع میشد 3بار بردمت پیش متخصص تا اینکه آخرین بار دکتر ی صدای اضافه توی قلبت حس کرد وگفت:قبلا بهتون چیزی نگفتم،منم پرسیدم نه چی شده؟گفت:ی صدای اضافه توی قلب پسرت میشنوم بهتره ببریش برای اکو ومن نگران از این حرف برگشتم با بابا صحبت کردم وقرار شد ببریمت شوش پیش ...
23 اسفند 1392

پرکشیدن دوست نی نی سایتی(می می ناز عزیز)

سلام می می ناز حدود 3 سال با سرطان سینه دستو پنجه نرم کرد ودو روز پیش بعد از کلی درد کشیدن آسمونی شد وهمسر و 2 فرزند کوچیکشو داغدار کرد،روحش شاد (برای شادی روحش صلوات) نوشته هاشو میزارم با عبرت گرفتن نه ترحم نوشته های می می ناز(مریم سعیدی مقدم) نمیدونم چی بنویسم . اما میدونم همه اوهایی که منو میشناسن دریغ نمیکنن . من اینجام . محتاج یک عالمه دعا . من خدا رو به حرمت مامانهای باردارو یا دلشکته نینیسایت قسم دادم صبرم تموم شده خدایا شفا ... این درد یک روزه آمد و دوسال و 8 ماهه تموم نشده . دیگه طاقت ندارم دلم میخواد صبح که بلند شدم نباشه ولییییی هست . گله نمیکنم ولی ازت میخوام تمومش کنی به حق همین اوقات عزیز تمومش کن . من از تو ب...
12 اسفند 1392
1